معلم کارآمد،کلاس پویا

توسعه حرفه ای معلم، راه درمان سیستم آموزشی کشور

معلم کارآمد،کلاس پویا

توسعه حرفه ای معلم، راه درمان سیستم آموزشی کشور

معلم کارآمد،کلاس پویا
سمت فعلی: کارشناس سنجش و ارزشیابی تحصیلی اداره آموزش و پرورش شهرستان تالش

مـعلـمـان خـوب، خـود نیز شـاگـردانـی متعهدند. در جامعه دانایی محور، سازمان آموزش‌وپرورش در کنار انتقال محتوا به دانش آموزان، خود نیز می‌آموزد و کارگزاران امر آموزش را نیز توسعه می‌بخشد. توسعه حرفه‌ای جایگاه معلمی، تنها راه درمان سیستم آموزشی کشور است. معلمان خلّاق همیشه در کنار آموزش، به پژوهش و یادگیری محتوای جدید می‌پردازند تا تدریس خود را اثربخش سازند. امید است در این وبلاگ، با هدف بهبود فرآیند آموزش و یادگیری، در جهت توسعه حرفه‌ای جایگاه معلمان قدمی برداشته شود.
مدیریت تارنما: امین جوانمرد-تالش
رایانامه: Aminj313@yahoo.com

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

تاییدیه درگاه پرداخت

فروشگاه امین فایل

کیوآرکد وبلاگ


با اسکن این کیوآرکد، می توانید به راحتی به محتوای وبلاگ از طریق تلفن همراه و تبلت دسترسی یابید.
مقام معظم رهبری

شما معلمان و مربیان و نسل جوان هستید که فردا را می‌سازید و استکبار جهانی را مأیوس می‌کنید و نقطهٔ امید روشن را ... در دل مستضعفان عالم زنده نگه می‌دارید.
نشان سال 1401
سرزمین تالش











اسناد مهم سیستم تعلیم و تربیت ایران




آخرین نظرات
  • ۷ تیر ۰۰، ۱۳:۲۳ - دوست
    عالی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قصه ی آمورنده ی آزادی پروانه ها» ثبت شده است

داستان آموزنده ی آزادی پروانه ها

 

آزادی پروانه ها بهار بود ، پروانه های قشنگ و رنگارنگ در باغ پرواز می کردند.


 حسام ، پسر کوچولوی قصه ما توی این باغ ، لابه لای گلها می دوید و پروانه ها را دنبال می کرد . هر وقت پروانه زیبایی می دید و خوشش می آمد آرام به طرف او می رفت تا شکارش کند . بعضی از پروانه ها که سریعتر و زرنگتر بودند ، از دستش فرار می کردند، اما بعضی از آنها که نمی توانستند فرار کنند ، به چنگش می افتادند . حسام ، وقتی پروانه ها را می گرفت، آنها را در یک قوطی شیشه ای زندانی می کرد .


 یک روز چند پروانه زیبا گرفته بود و داخل قوطی انداخته بود ، قصد داشت که پروانه ها را خشک کند و لای کتابش بگذارد و به همکلاسی هایش نشان بدهد . پروانه ها ترسیده بودند ، خود را به در و دیوار قوطی شیشه ای می زدند تا شاید راه فراری پیدا کنند . حسام همین طور که قوطی شیشه ای را در دست گرفته بود و به پروانه ها نگاه می کرد خوابش برد . در خواب دید که خودش هم یک پروانه شده است و پسر بچه ای او را به دست گرفته و اذیت می کند . تمام بدنش درد می کرد و هر چه فریاد و التماس می کرد کسی صدایش را نمی شنید . بعد پسر بچه ، حسام را ما بین ورقهای کتابش گذاشت و کتاب را محکم بست و فشار داد . دست و پای حسام که حالا تبدیل به یک پروانه نازک و ظریف شده بود ، ترق ترق صدا می داد و می شکست و حسام هم همین طور پشت سر هم جیغ بلند می کشید . ناگهان از صدای فریاد خودش از خواب پرید و تا متوجه شد که تمام این ها خواب بوده است دست به آسمان بلند کرد و از خدا تشکر کرد .


ناگهان به یاد پروانه هایی افتاد که در داخل قوطی شیشه ای، زندانی شده بودند..! بعد ، قوطی پروانه ها را به باغ برد ، در قوطی را باز کرد و پروانه ها را آزاد کرد . پروانه ها خیلی خوشحال شدند و از قوطی بیرون پریدند و شروع به پرواز کردند .


حسام فریاد زد : پروانه های قشنگ مرا ببخشید که شما را اذیت می کردم. قول می دهم این کار زشت را هرگز تکرار نکنم.

 

منبع:koodakaneh.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۶
امین جوانمرد

مترجم سایت

پشتیبانی

ابزار هدایت به بالای صفحه