وقتی حوزههای مختلف روانشناسی و همچنین متون مربوط به علوم تربیتی را مطالعه میکنیم، به بحثی میرسیم با این مضمون: «تدریس علم است یا هنر؟» چنین بحثهایی در مبانی علوم تربیتی و روانشناسی تربیتی بهمراتب مشاهده میشود. اما حقیقتاً پاسخ این پرسش چیست؟ اگر تدریس را فقط هنر بدانیم، پس آموزگاران خوب، همواره بهصورت یک آموزگار از مادر متولد میشوند؟ و اگر تدریس را تنها علم بدانیم، پس تفاوت بین آموزگاران در چیست؟ چرا یک عده از آموزگاران بهراحتی میتوانند با دانش آموزان خود ارتباط برقرار سازند و عدهای دیگر نمیتوانند تدریس اثربخش داشته باشند؟ اگر تفاوت بین این آموزگاران در سواد و آگاهی از موضوعات درسی است، باز هم در تدریس آموزگارانی که ازلحاظ سواد و آگاهی باهم برابر هستند، تفاوتهایی مشاهده میشود. بهراستی پاسخ این پرسش چیست؟
انگیزه درونی، همواره عاملی برای به حرکت درآوردن انسان است. علاقه و میل به تدریس همواره در ایجاد یک تدریس خوب، نقش اساسی داشته است. در کنار این علاقه و انگیزه درونی، آگاهی از محتوای درسی و یادگیری راهبردهای تدریس اثربخش، باعث میشود تا تدریسی خوب به بار آید. پس در پاسخ به این پرسش که تدریس علم است یا هنر؟ خواهم گفت تدریس هم علم است و هم هنر. یعنی در یک تدریس، هم علاقه و میل باطنی برای تدریس نیاز است و هم آگاهی از راهبردها و منابع علمی تدریس؛
چگونه میتوانیم یک آموزگار خوبی باشیم؟
آموزگار خوب شدن نیازمند مهارتهایی است. این مهارتها عبارتاند از:
آگاهی از موضوعات درسی:اولین شرط یک تدریس خوب این است که آموزگار به محتوای درسی تسلط داشته باشد. وقتیکه موضوعات درسی اطلاعاتی نداشته باشم، چگونه میتوانم محتوا را به دانش آموزان انتقال دهم؟ یک آموزگار خوب، قبل از ورود به کلاس درس، محتوای درسی را بهخوبی بررسی کرده و در خصوص مهارتهای حل مسئله، به تفکر میپردازد.
تسلط داشتن بر مهارتهای تدریس:اگر یک آموزگار به محتوای درسی تسلط پیدا کرده باشد، میتواند تدریس خوبی را رقم زند؟ شما همیشه معلمانی داشتهاید که باآنکه تحصیلات خود را از دانشگاههای معتبر و سراسری سپری کرده بودند اما نمیتوانستند محتوا را به شما منتقل کنند. پس در کنار آگاهی و آشنایی با محتوای درسی، باید به مهارتهای تدریس و شیوههای انتقال مؤثر محتوا آگاهی داشت. اسلاوین در تأیید این سخن مینویسد: «آموزش به این سادگی نیست که یک نفر با دانش بیشتر، این دانش را به دیگری منتقل کند. اگر بازگویی «آموزش» بود، در این صورت، وجود کتاب روانشناسی تربیتی و نظریههای تدریس، غیرضروری خواهد بود. در عوض، آموزش مؤثر استفاده از چندین راهبرد را میطلبند».
آگاهی از ویژگیهای یادگیرندگان: باید در دانش آموزان خود، انگیزهای ایجاد کنیم که بتواند مطالب را بهراحتی یاد بگیرد و در یادگیری محتوا، از خود علاقه نشان دهد. اگر از ویژگیها و نیازهای دانش آموزان اطلاعاتی نداشته باشیم، نمیتوانیم تدریس خوبی را رقم زنیم.
اسلاوین در کتاب روانشناسی تربیتی خود، مراحلی را برای تدریس اثربخش در نظر گرفته است که صورت تصویر زیر، تقدیم میگردد: