معلم کارآمد،کلاس پویا

توسعه حرفه ای معلم، راه درمان سیستم آموزشی کشور

معلم کارآمد،کلاس پویا

توسعه حرفه ای معلم، راه درمان سیستم آموزشی کشور

معلم کارآمد،کلاس پویا
سمت فعلی: کارشناس سنجش و ارزشیابی تحصیلی اداره آموزش و پرورش شهرستان تالش

مـعلـمـان خـوب، خـود نیز شـاگـردانـی متعهدند. در جامعه دانایی محور، سازمان آموزش‌وپرورش در کنار انتقال محتوا به دانش آموزان، خود نیز می‌آموزد و کارگزاران امر آموزش را نیز توسعه می‌بخشد. توسعه حرفه‌ای جایگاه معلمی، تنها راه درمان سیستم آموزشی کشور است. معلمان خلّاق همیشه در کنار آموزش، به پژوهش و یادگیری محتوای جدید می‌پردازند تا تدریس خود را اثربخش سازند. امید است در این وبلاگ، با هدف بهبود فرآیند آموزش و یادگیری، در جهت توسعه حرفه‌ای جایگاه معلمان قدمی برداشته شود.
مدیریت تارنما: امین جوانمرد-تالش
رایانامه: Aminj313@yahoo.com

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

تاییدیه درگاه پرداخت

فروشگاه امین فایل

کیوآرکد وبلاگ


با اسکن این کیوآرکد، می توانید به راحتی به محتوای وبلاگ از طریق تلفن همراه و تبلت دسترسی یابید.
مقام معظم رهبری

شما معلمان و مربیان و نسل جوان هستید که فردا را می‌سازید و استکبار جهانی را مأیوس می‌کنید و نقطهٔ امید روشن را ... در دل مستضعفان عالم زنده نگه می‌دارید.
نشان سال 1401
سرزمین تالش











اسناد مهم سیستم تعلیم و تربیت ایران




آخرین نظرات
  • ۷ تیر ۰۰، ۱۳:۲۳ - دوست
    عالی

۷۸ مطلب با موضوع «دسته بندی محتوا :: روان شناسی و تدریس اثربخش» ثبت شده است

بچه های امروز با هر تلنگری می شکنند و شادی هایشان به سادگی جای خود را به افسردگی و اضطراب می دهند. بچه های قدیم بچه های شادی بودند، گواه این مدعا خود شمایید. اما بچه های امروز در کجای روزگار سیر می کنند؟

دوران کودکی پر خاطره ترین و زیباترین دوران زندگی است. دورانی است که هر چند ساله که باشید باز هم بد جور دلتان می خواهد به آن روزها برگردید و به بازیهایش، به همبازیهایش، به فیلمها و کارتونهای بی تکلفش، به خوراکی های خوشمزه اش و به شیطنت هایش فکر کنید. خلاصه دل تان لک می زند برای شادی های آن روزهایش و همه کار می کنید تا بلکه به نحوی دوباره آن شادی ها را در خودتان زنده کنید. اما انگار آن شادی ها مخصوص آن روزها بودند و بس.

امکاناتی که شادی نمی آورد
شاید شما هم مانند من دلتان از این قضیه بگیرد اما وقتی به آن روزهای خودتان فکر می کنید و آن را با این روزهای کودکان مقایسه می کنید، می بینید روز و شب شان شده تلویزیون، تبلت ، انواع و اقسام کلاس های درسی و غیر درسی، کلاس ورزش و وزن کم کردن، به خودتان می گویید «اگر به جای بچه های این زمانه بودم چه؟». واقعیت این است که بچه های امروز با اینکه در مقایسه با گذشته از امکانات بیشتری برخوردارند اما به اندازه بچه های دیروز شاد و سر زنده نیستند. فکر می کنید چرا؟
ائتلاف پنهان والدین و تلویزیون
پدر و مادرها در گذشته رابطه خوبی با قصه گفتن و درست کردن سرگرمی های مفید و مفرح برای بچه هایشان داشتند. اما پدر و مادرهای امروزی با اینکه با سواد ترند، آنقدر ها وقت و یا حوصله ندارند، در نتیجه تا صدای کودک در می آید،  دکمه تلویزیون را می زنند و سراغ کارهای خودشان می روند. ای کاش لااقل شبکه های مخصوص کودکان را برای آنها روشن می گذاشتند، از آنجا که تبلیغات تلویزیونی جزء شادترین، رنگارنگ ترین و موزیکال ترین بخش ها هستند و در کمترین زمان بیشترین تنوع رنگ و آهنگ را به نمایش می گذارند و به همین دلیل مورد توجه بیشتر بچه ها قرار می گیرند، متأسفانه به دنبال یافتن تبلیغات مدام کانال عوض می کنند.
این جریان تا بزرگ تر شدن کودک ادامه پیدا می کند، تا جایی که دیگر کودک خودش برای تماشای فلان کالای تبلیغی کنترل تلویزیون را به دست می گیرد. تحفه نامیمون این ائتلاف ناخودآگاه، شکل گرفتن این تصور در کودک است که «فلان بچه در فلان تبلیغ ، شاد و سر حال بود چون فلان چیز را در دست داشت». به عبارت دیگر بچه از تماشای این برنامه ها یاد می گیرد که فکر کند که برای شاد بودن و آرامش داشتن باید چیزهایی داشت، باید کارهایی کرد که در نگاه دیگران خوب به نظر رسید، باید تأیید دیگران را جلب کرد، خلاصه این که باید شادی را در جایی بیرون از خود جستجو کرد. مسلم است کودکی که منابع شادی بخش خود را در بیرون از خود می جوید با فراهم نشدن هر کدام از این منابع به هم می ریزد و دچار اضطراب و افسردگی می شود.

زیباترین دوران زندگی

دوران کودکی پر خاطره ترین و زیباترین دوران زندگی است.

نچشیدن طعم حمایت همسالان
قدیم تر ها هر خانواده ای دست کم سه چهار تا بچه قد و نیم قد داشت، و در هر کوچه ای چند تا بچه هم سن و سال بودند که هر روز خانه یکی جمع می شدند و چند ساعتی با هم بازی می کردند. آن موقع ها اگر بچه ای مثلاً زمین می خورد حتی اگر رقیب بقیه هم بود، دیگران دستش را می گرفتند، اشکهایش را پاک می کردند، او را قلمدوش خود می کردند و تا رسیدن به خانه و آغوش گرم مادر مشایعت می نمودند. بچه های حالا مزه این حمایتها را درک نمی کنند، چون آن را کمتر چشیده اند. آخر طفلکی ها در هر خانواده یکی دو تا بیشتر نیستند آن هم با چنان فاصله سنی که یکی برای دیگری والدی گری می کند، همسایه ها هم مثل قبل ها نیستند. دیگر پاتوقی برای جمع شدن بچه های کوچه وجود ندارد و بچه ها آنقدر همدیگر را نمی شناسند که بخواهند عصای زمین خوردنهای همدیگر شوند.
فقط شما که طعم حمایت های همسالان تان را چشیده اید درک می کنید که چقدر حال آدم از این وضعیت خوب می شود!

بازیهای کودکی گم شده اند
بچگی کردن با بازی معنا پیدا می کند. بچه های قدیم با همسالان  خود بازی می کردند آن هم با هر کس که دوستش می داشتند، هیچ اجباری در انتخاب همبازی و بازی وجود نداشت، یک آزادی ایمن بر بازیهای بچه ها حکمفرما بود، والدین و بزرگترها دورا دور حواسشان به بچه ها بود اما تا زمان اضطرار وارد بازی آنها نمی شدند و دخالتی نمی کردند.
به همین دلیل بچه در بازی یاد می گرفت که علایق فردیشان را بشناسد، بر مبنای علایق درونی شان عمل کند، مشکلاتشان را خودشان حل کند، زندگی خود را کنترل کند و سعی کند همه این ها را در یاد بسپارد. مسلماً این بچه اگر زمین می خورد، به پای روزگار و شانس نمی گذاشت، بلکه به حساب کجی قدم خودش می گذاشت و با تصمیم برای صاف کردن این کجی به طور خود جوش از جا بلند می شد و دویدن را از سر می گرفت.
اما بچه های حالا که نه در مدرسه در انتخاب بازیها و همبازیهایشان آزادی چندانی دارند و نه در خانه می توانند بدون دخالت و نظارت مستقیم والدین قدم از قدم بردارند، نقطه مقابل این موضوع را یاد می گیرند. آنها می آموزند که بدون کنترل دیگران از پس یک بازی هم بر نمی آیند، در نتیجه دنیا را جای نا امنی می بینند که هیچ کنترلی بر اتفاقات آن ندارند.
منبع:تبیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۰۸:۳۵
امین جوانمرد

افراد شاغل تعداد ساعاتی را که با همکارانشان میگذرانند، معمولا بیش از ساعاتی است که با خانواده خود سپری میکنند وبه همین دلیل ایجاد ارتباط دوستانه و مناسب با همکاران اهمیت بسزایی دارد. از جمله اینکه دوستان در محیط کار بر عملکرد شما تاثیر زیادی دارند، به شما انگیزه میدهند، با تجربه و کمکهایشان باعث پیشرفت شما می شوند و بر عکس، نبود ارتباط دوستانه در محیط کاری باعث دلسردی و ناامیدی شما می شود و ادامه کار را برایتان سخت و طاقت فرسا می کند.
در اینجا به راهکارهایی برای ایجاد ارتباط موفق اشاره می کنیم :
- اعتماد به نفس داشته باشید
مهارت های مردمی خوب با اعتماد به نفس شروع می شود. وقتی کسی اعتماد به نفس داشته باشد خیلی خوب معلوم می شود. اعتماد به نفس مثل آهن ربایی بقیه را به سمت شما می کشاند و رفتارهایتان نشان می دهد که ارزش صرف وقت و تلاش را دارید. وقتی حس قوی نسبت به خودتان داشته باشید، خیلی سریع از گپ کوتاهی که با کسی دارید گذشته و فرصتی در اختیارتان قرار می دهد که بتوانید بدون اتلاف وقت به قلب رابطه دست یابید.
وقتی می خواهید رابطه ای موثر داشته باشید، یکی از مهمترین قوانینی که باید رعایت کنید این است که مستقیم به چشم های طرف مقابل نگاه کنید. کسانیکه اعتماد به نفس کافی ندارند از ارتباط چشمی خودداری می کنند. خودداری از ارتباط چشمی نشان دهنده عدم علاقه یا بدتر از آن عدم صداقت است. وقتی دو نفر با هم ارتباط چشمی برقرار می کنند، ارتباطی موثر شکل می گیرد. ارتباط چشمی با حرف هایی که می زنید هم اعتبار می بخشد.
- جاده دو طرفه ارتباط!
چهره شما آینه درون شماست. توجه کنید صورتتان اولین چیزی است که اطرافیان به آن نگاه میاندازند. لبخندی دوستانه، تکانهای سر  از جمله موارد مهمی است که در ایجاد رابطه دوستانه موثر است.
- به دیگران اعتماد ببخشید
خیلی ها مرتکب این اشتباه می شوند که زیاد در مورد خودشان حرف می زنند. هیچ چیز بدتر از لاف زدن در مورد خود، یک ارتباط را خراب نمی کند. یکی از بهترین راهکارها برای اینکه یاد بگیرید چطور با مردم ارتباط برقرار کنید این است که به جای اینکه آنها را مجبور کنید به حرفهایتان گوش دهند، از آنها بخواهید در مورد خودشان حرف بزنند. این باعث می شود طرف مقابل احساس راحتی بیشتری کرده و اعتماد به نفسش بالا رود. همچنین موقعیتی ایجاد می کند که فرد مقابل هم همین کار را برای شما بکند و به حرفهایتان گوش دهد.
- خوب گوش کنید
علاقه مندی خود را به صحبت های دیگران نشان دهید. در حین گوش کردن  به صحبتهای فرد مقابل با تکان دادن سر به نشانه تایید، لبخند زدن  و گفتن کلماتی مانند بله و... نشان دهید که به حرفهای او علاقه مند هستید و حرف هایش را درک میکنید. برای اینکه به فرد مقابلتان نشان دهید که خوب گوش می کنید، باید به او نشان دهید که معنای حرف او را می فهمید و کاملا منظور او را متوجه می شوید. برای این کار می توانید نکات مهم در صحبتهای او را تکرار کنید. این کار نشان میدهد که شما فقط گوش نمی کنید، بلکه منظور او را هم درک می کنید.
- هنرمندانه سوال بپرسید
یکی از سریع ترین راه ها برای شکستن قفل سکوت پرسیدن سوال هایی است که بتوان آنها را خیلی راحت با بله یا خیر جواب دارد. با پرسیدن سوالی که به یک جواب با جزئیات بیشتر نیاز هست، فرد مقابل باید توضیح بیشتری بدهد و اطلاعاتی که دارد را در اختیارتان بگذارد. بخشی از ارتباط موفق یاد گرفتن این است که سوالاتی را مطرح کنید که فرد مقابل را به فکر کردن وا دارد. یک چیز به دیگری منتهی می شود و در مدت کوتاهی داستان هایی بین دو طرف منتقل می شود و یخ رابطه می شکند.
آب و هوا را فراموش کنید و بحث را از سیاست و مذهب هم دور کنید. در مورد لباسی که طرف مقابلتان پوشیده است نظری بدهید. البته باید سعی کنید که طرفتان را با سوالاتتان بمباران نکنید. این باعث می شود فرد معذب و خسته شود. یادتان باشد مکالمه را نباید به بازجویی تبدیل کنید. وقتی می خواهید اسم کسی را بپرسید، فوراً آن را تکرار کنید. بلند گفتن یک اسم کمک می کند بهتر در خاطرتان بماند. از اسم طرف مقابلتان در طول مکالمه استفاده کنید و لبخند زدن هم فراموشتان نشود.
- سوءتفاهم ها را حل کنید
مشکلات و سوءتفاهم ها را حل کنید. در صورت بروز هر گونه مشکل و سوءتفاهمی در محیط کار هر چه زودتر باید برای حل آن اقدام کنید. در غیر این صورت تاثیرات بدی بر شغل و حتی زندگی شخصی شما خواهد گذاشت.

ایجاد رابطه دوستانه

نبود ارتباط دوستانه در محیط کاری باعث دلسردی و ناامیدی شما می شود.

- دو بار گوش کنید، یک بار حرف بزنید
می گویند به یک دلیلی خدا دو گوش و یک دهان به شما داده است. دلیل آن این است که باید دوبرابر آنچه که حرف می زنید، گوش دهید. در ارتباط با مهارت های مردمی، این یعنی وقتی فرد مقابلتان صحبت می کند، باید همه توجهتان را به او بدهید. نباید غرق این فکر شوید که بعد از آن شما چه باید بگویید یا بعداً چه اتفاقی می افتد یا هر فکر بی ارتباط دیگری. تمرکز کنید، اطلاعاتی که ارائه می شود را جذب کرده و راهی برای دنبال کردن صحبت او با پرسیدن یک سوال مرتبط با موضوع پیدا کنید.
در چیزهایی که طرف مقابلتان علاقه دارد، علاقه نشان دهید و اگر موضوع بحث چیزی است که هیچ از آن نمی دانید، می توانید از آن به نفع خودتان استفاده کنید و اطلاعات بیشتری در مورد آن موضوع کسب کنید. اعتراف کنید که برایتان موضوع آشنایی نیست و از او بخواهید که بیشتر در مورد آن با شما حرف بزند. مردم دوست دارند چیزهایی که می دانند را با بقیه در میان بگذارند و این اعتماد به نفس آنها را خیلی بالا می برد. وقتی موضوع مورد علاقه طرف مقابلتان را پیدا کردید، دیگر هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت.
- احتیاط کنید
از بیان رازهای شخصی زندگی خود بخصوص در ابتدای دوستی خودداری کنید. همچنین از پرسیدن سوالهای خصوصی اجتناب کنید، زیرا فرد مقابل احساس میکند به حریم وی تجاوز کرده اید.
- نظر دیگران را بپرسید
نظر دیگران را درباره خود جویا شوید. هرچند وقت، نظر دوستان و افرادی را که آنان را قبول دارید در مورد نوع برخورد و رفتارتان جویا شوید. از آنان بخواهید صادقانه نظرات شان رابیان کنند. چنین ارزیابی باعث می شود که اطلاعات بیشتری درباره خود به دست آورید و سپس به تقویت نقاط مثبت و رفع نکات منفی رفتار خود بپردازید.
- سدهای ارتباطی را شناسایی کنید
موانع و سدهای ارتباطی را شناسایی کنید. سرزنش کردن ، قضاوت کردن، تهدید کردن، مسخره کردن و قطع کردن صحبت دیگران، اینها همه ازموانعی است که راههای ارتباط را میبندد و مانع از برقراری ارتباط موثر و سازنده می شود.
- همیشه رسمی برخورد نکنید
سعی کنید با دیگران به خصوص با دوستان و اقوام و همکاران، خیلی رسمی برخورد نکنید. برای انتخاب موضوعی که می خواهید درباره آن با دیگران صحبت کنید، خیلی سخت نگیرید. مثلا می توانید از گفت وگو درباره موضوعهای روزانه شروع کنید تا به مرور توان شما بالاتر برود. همین صحبت کردن با دیگران با رعایت مهارتهای ارتباط موثر  به شما کمک زیادی برای بالا بردن روابط عمومی تان خواهد کرد.
- مهارت های شغلی خود را افزایش دهید
سعی کنید هر روز نکته جدیدی درباره کار خود بیاموزید و درباره آن با همکارانتان صحبت کنید. با این کار علاوه بر پیشرفت شغلی وحرفهای، همکارانتان نیز از اطلاعات و مهارت های شما بهره می برند و همین امر موجب افزایش ارتباط دوستانه در محیط کاری می شود.
گردآوری:بخش روانشناسی بیتوته
منابع:
tebyan.net
bornanews.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۰۸:۳۴
امین جوانمرد

ویژگی های اختلال بیش فعال ـ کم توجهی در بزرگسالان چیست؟

1. نقص توجه و تمرکز:

این نقص بخصوص برای دانشجویان مشکل زا خواهد بود. این افراد در توجه و تمرکز هنگام مطالعه و انجام امور روزمره مشکل دارند، زمانی که مشغول خواندن هستند به رویا فرو می روند، دقایق سپری می شود و آنها هنوز در همان صفحه اول در جا می زنند. مشکل عدم توجه و تمرکز باعث می شود که فرد وسایل کوچک مورد نیازش را گم کند و نداند آنها را کجا گذاشته است، مثل کلید، سوئیچ، خودکار، کیف و ... و مرتب دنبال وسایل می گردد. نمی تواند مکالمات (سخنرانی، صحبت طرف مقابل، برنامه تلویزیون) را گوش دهد و در این زمان ها حواسش متوجه موضوع دیگری است.

2. مشکلات حرکت:

مثل بیقراری هنگام نشستن و سرپا ایستادن، توانایی های ورزشی ضعیف تر، دست خط بد، اینها بیشتر سرپا هستند تا نشسته. در هنگامی که مجبور به نشستن هستند احساس بیقراری دارند و با پا یا دست خود ضرب می گیرند.

تصادفات رانندگی

3. رفتارهای تکانشی و بدون فکر:

فرد خیلی ناگهانی بدون مقدمه، بدون فکر کردن و بررسی عواقب پیامدهای رفتاری را انجام می دهد یا حرفی را می زند در نتیجه به علت سخنان نسنجیده ممکن است منجر به رنجش دیگران شود. یا حرفی را بزند، شوخی کند که مناسب جمع نیست و بعد از آن پشیمان شود. تصمیم گرفتن بدون فکر و عمل کردن به آن باعث می شود که عجولانه ازدواج کند، عجولانه طلاق بگیرد، عجولانه شغل خود را ترک کند، استعفا دهد یا عوض کند، بی محابا رانندگی کند، تصادفات منجر به جرح داشته باشد و .....

این علامت در نوجوانان منجر به بروز رفتارهای پر خطری مثل مصرف مواد مخدر، وارد شدن به ارتباطات جنسی محافظت نشده، رانندگی های پر خطر و ... می شود.

4. بی نظمی:

اتاق و میز کار او نامنظم و به هم ریخته است، هیچ چیزی در جای خودش قرار ندارد برای پیدا کردن یک کپی، مدرک و یا پرونده مورد نیاز مجبور است ساعت ها بگردد، دیگران او را شلخته و بی نظم توصیف می کنند، دیر سر کار حاضر شود، چند کار را همزمان شروع می کند آنها را به اتمام نرسانده، سراغ کار و برنامه دیگری می رود. کمد، لباس ها، و تخت و اتاق او نامرتب و به هم ریخته است.

5. مشکل در روابط بین فردی:

روابط او با اطرافیان، دوستان و اعضای خانواده تحت تاثیر علایم بیماری است. به خاطر حرفها، شوخی های نسنجیده، برخوردهای تند و بدون فکر اکثر دوستان و اطرافیان خود را می رنجاند، بخاطر مشکل عدم توجه و تمرکز و فراموشکاری ممکن است نتواند به وعده و قول خود عمل کند.

6. هیجانی بودن:

زود رنج و حساس است، زود از کوره در می رود، زود آرام می شود، با کوچکترین تحریکی خشمگین می شود و واکنش نشان می دهد، خلق او مرتب تغییر پیدا می کند. گاهی سر حال و شاداب و گاهی غمگین، ناراحت و در خود فرو رفته است. بتدریج که سن افزایش می یابد و شخص از دوران کودکی وارد نوجوانی و بزرگسالی می شود، بالا رفتن های خلق کمتر می شود و ما بیشتر خلق افسرده، عصبی و مضطرب را در او می بینیم.

7. عدم تحمل استرس:

نسبت به استرس های معمول زندگی واکنش و پاسخ های شدید و غیرمعمول می دهد.

بیش فعالی معمولا در دوران کودکی بروز پیدا می کند و در برخی مواقع به بزرگسالی هم کشیده می شود. علایمی چون مشکل توجه و تمرکز، بی نظمی، رفتارهای تکانشی و بدون فکر، بی ثباتی هیجانی و ... باعث مشکلاتی در زندگی فرد شده و عملکرد او را در این حوزه های مهم که برای یک زندگی خوب و لذت بخش لازم است، تحت تأثیر قرار می دهند.

این بیماری روی عملکرد شخص در موارد زیر تاثیر می گذارد:

1) پیشرفت تحصیلی:

ADHD ها برای رسیدن به چنین اهدافی در زندگی مشکل دارند آنها معمولاً:

 3-2 سال کمتر از گروه کنترل تحصیل می کنند.

در دبیرستان بیشتر مردود می شوند.

کمتر وارد دانشگاه می شوند و یا کمتر آن را به اتمام می رسانند.

2) تطابق شغلی و کاری:

بالغین ADHD بیشتر شغل خود را عوض می کنند. اغلب در دو شغل کار می کنند که این روشی برای سازگاری با احساس بیقراری و عصبی بودن آنها است در زمان هایی که فعالیتی ندارند و حوصله آنها سر می رود.

به طور کلی در کفایت و کارایی شغلی، استقلال در کار، تکمیل کردن کارها و وظایف و کنار آمدن با کارفرما و رئیس خود مشکل دارند. در سنین پایین تر وارد کار می شوند، زود شغل خود را عوض می کنند، احتمال اخراج شدن، بیکاری و ترک شغل در آنها بیشتر است.

آنها عمدتاً شغل هایی را انتخاب می کنند که فعالیت و حرکت بیشتری داشته باشد، وضعیت شغلی اینها بلاشک تحت تأثیر پیشرفت آموزشی و تحصیلی پایین تر آنهاست.

3) روابط صمیمی:

عدم توجه

اکثراً در روابط با دوستان، اطرافیان و خانواده تعارض و استرس را تجربه می کنند. اعتماد به نفس پایین، تجربه شکست های مزمن، اختلال توجه و تمرکز، رفتارهای تکانشی و بدون فکر، بی ثباتی هیجانی، تحمل پایین ناکامی، کله شقی، سوء مصرف مواد و سایر مشکلات تأثیر منفی بر روابط بین فردی آنها دارد.

ممکن است بطور تکانشی تصمیم به ازدواج یا طلاق بگیرند. میزان طلاق و جدایی در اینها بیشتر است. هر چند یک همسر حمایتگر و صبور از زندگی با یک فرد ADHD رنج می برد و دچار خستگی و فرسودگی می شود اما وجود او می تواند خیلی در روند درمان بیمار کمک کننده باشد.

4) والد بودن:

در مورد نقش والد بودن بزرگسالان مبتلا به ADHD باید گفت آنها والدینی صبور، قاطع و با روش انضباطی ثابت نیستند. زود از کوره در می روند، فرزندشان را بطور نامناسب تنبیه می کنند، بعد پشیمان می شوند و می خواهند رفتار نامناسب خود را جبران کنند. در نتیجه ثبات در روش های انضباطی خود ثبات ندارند.

5) سایر مشکلات:

ریسک اختلال شخصیت ضد اجتماعی و مصرف الکل، سیگار و سایر مواد مخدر در اینها بالاتر از جمعیت عمومی است. احتمال ابتلاء آنها به بیماری افسردگی، اضطراب بیشتر است، روابط جنسی را نسبت به همسالان خود در سنین پایین تر شروع می کنند، کمتر به مراقبت از خود و استفاده از روش های ضد بارداری توجه دارند، حاملگی زود هنگام و در سنین پایین در آنها بیشتر است، بیماری های مقاربتی جنسی در آنها بیشتر است، بیشتر از بقیه برابر بررسی HIV (ایدز) تست می شوند و مورد آزمایش قرار می گیرند.

تصادفات اتومبیل که منجر به جرح و آسیب های بدنی شود در اینها بیشتر است. مشکلات توجه و تمرکز و تکانشگری، رانندگی اینها را بی محابا و پرخطر می کند. ولی شاید برای شما این سوال مطرح شود که آیا همه کودکان ADHD دچار چنین سرنوشتی در دوران بزرگسالی می شوند؟ در پاسخ به این سوال باید به چند نکته اشاره کرد:

- معمولا تا سن 12-11 سالگی پر تحرکی واضحاً بهبود می یابد اما مشکلات توجه و تمرکز بخصوص و مشکلات رفتارهای تکانشی ادامه پیدا می کند.

- درصدی از بیماران ADHD به دوران بلوغ که می رسند خوب می شوند ولی در اکثر موارد این بیماری یک بیماری طول عمر است هر چند ممکن است نمود بیرونی علایم تغییراتی کند. در صورت تشخیص و درمان به موقع بیمار می توان از بسیاری از پیامدهای منفی آن بر زندگی فرد جلوگیری کرد.

- تمام انواع ADHD به بزرگسالی کشیده نمی شوند و زندگی فرد را تا این درجه دچار مشکل نمی کنند مگر مواردی که:

1) اختلالات همراه مثل اضطراب، افسردگی، اختلال سلوک، اختلال ایذایی مقابله ای و ... و در آنها بیشتر باشد یعنی ADHD خالص نباشد و بیماری روانپزشکی دیگری همراه آن باشد.

2) سابقه خانوادگی مثبت از بیماری وجود داشته باشد.

3) مشکلات خانواده زیاد باشد (از جمله بیماری، اعتیاد، وضعیت اجتماعی و اقتصادی پایین، هرج و مرج و ...)

در صورتی که مشکل دقت و تمرکز شما به تازگی ایجاد شده نمی توان برچسب بیش فعالی به آن زد و باید تحت تاثیر اختللات اضطرابی یا وسواس یا ... بررسی شود.

مشاوره روانشناسی

مشاور: کهتری -تبیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۰
امین جوانمرد

زنده بودن یعنی نفس کشیدن. یعنی اکسیژن را داخل ریه‌ها بکشید و دی‌اکسیدکربن را بیرون کنید. یعنی هوای تازه را داخل ریه‌ها آورده و هوای مسموم را بیرون بفرستید. شاید این آسان‌ترین کار به نظرتان برسد. آنقدر ساده که خیلی از ما فقط به همین کار تا آخر عمرمان بسنده می‌کنیم، یعنی فقط نفس می‌کشیم.

رسیدن به جایگاهی که والدین‌تان آرزو دارند، نفس کشیدن. پیدا کردن کار، نفس کشیدن. قدم زدن از خانه تا محل‌کار، نفس کشیدن…

زنده بودن موفقیتی به حساب نمی‌آید. نفس کشیدن، راه رفتن، دویدن، غذا خوردن و انجام کارهای اولیه‌ای که برای سالم نگه داشتن بدنتان کافی است کار سختی نیست. واقعاً زنده نگه داشتن خودتان کار خاصی نیست، همه ما این کار را می کنیم.

موفقیت واقعی، آدم‌هایی که همه درمورد آنها حرف می‌زنند، آنهایی هستند که واقعاً یاد گرفته‌اند چطور زندگی کنند. آدم‌هایی که کاری جز فقط نفس کشیدن انجام می‌دهند.

زنده بودن و زندگی کردن با هم فرق دارد. زنده بودن یعنی راکد بودن. یعنی همانطور که نفستان را حبس کرده‌اید، اجازه بدهید جریان شما را از فرازونشیب‌های خود عبور دهد.

یعنی ثابت ایستادن روی پله‌برقی که به سمت بالا در حرکت است. یعنی اجازه بدهید دیگران شما را به سمت خط پایان بکشانند.

زندگی کردن چیزی متفاوت با این است. زندگی کردن یعنی بند آوردن نفس کسی، گاهی قطع شدن نفس خودتان و اینکه گاهی اصلاً یادتان برود که نفس بکشید. این درست متضاد زنده بودن است، چون زندگی کردن همیشه نزدیک‌تر به مرگ است.

زندگی کردن یعنی اجازه ندهید ریتم زندگی، شما را تسلیم خود کند. زندگی کردن یعنی هیچ لحظه‌ای را از دست ندهید. یعنی آنقدر جیغ بزنید که به نفس‌نفس بیفتید و آنقدر بخندید که نفستان بند بیاید. یعنی آنقدر گریه کنید که دیگر نفسی برایتان باقی نماند. یعنی حس کنید که همه چیز در یک لحظه تمام خواهد شد و برای آن آماده باشید.

زندگی کردن به معنی نگه داشتن، شمردن و نگاه کردن به نفس‌هایتان نیست. یعنی یادتان برود که نفس بکشید. یعنی در فرصت‌ها و اشتیاق هایتان شیرجه بزنید، خلاف جریان شنا کنید و تا مرز غرق شدن پیش بروید.

 

زنده بودن یک وضعیت است، زندگی کردن یعنی گذر کردن از همه وضعیت‌ها

 

زندگی کردن یعنی با نفس‌هایتان، با لحظاتتان چه می‌کنید. یعنی چطور مسیر خودتان را می‌سازید.

یعنی چطور با معشوق‌هایتان می‌جنگید، چون کلمات برایتان نارسا هستند فریاد می‌زنید و آرزوهایتان را تا جایی دنبال می‌کنید که پژمرده و خسته شوید.

فرق بین زنده بودن و زندگی کردن

زندگی کردن یعنی دوست داشتن فرزندانتان تاجاییکه آسیب نبینید، یعنی خرج کردن خوشبختی‌تان برای دیگران و گم کردن خودتان در یک تکنوازی گیتار. یعنی نقاشی کشیدن تا جایی که دردهایتان را فراموش کنید، رابطه‌جنسی با همسرتان برای فراموش کردن شکستگی دلتان و لذت بردن از هر تکه کیک شکلاتی.

یعنی سوختن از درون و زمین خوردن. یعنی شکست خوردن و جنگیدن. یعنی دویدن تا جایی که از نفس بیفتید و غش کنید. یعنی جسور و سرکش بودن. یعنی هیچوقت نایستید و هیچوقت ازخودراضی نشوید.

آنهایی که فقط زنده‌اند هیچوقت متوجه شکل درختان وقتی باران می‌آید نمی‌شوند یا اصلاً به این فکر نمی‌کنند که بیرون پریدن از هواپیما چه حسی می‌تواند داشته باشد. آنها هیچوقت در تله‌های زندگی اسیر نمی‌شوند و هیچوقت لذت‌های ساده چیزهای عادی زندگی را حس نمی‌کنند. آنها هیچوقت خاطراتی نمی‌سازند که حتی قرن‌ها بعد دیگران به خاطر بیاورند.

هیچوقت در لحظه حال گم نمی‌شوند، هیچوقت از ناشناخته‌ها غافلگیر نمی‌شوند و از ناممکن‌ها به هیجان نمی‌آیند. آنها هیچوقت به اینها نمی‌رسند چون مشغول این هستند که نفس کشیدن یادشان نرود.

زنده بودن یعنی نفس کشیدن، زندگی کردن یعنی یادتان برود نفس را از ریه بیرون بدهید.
زنده بودن یک تپش قلب است، زندگی کردن قلبی تپنده.
زنده بودن یک وضعیت است، زندگی کردن یعنی گذر کردن از همه وضعیت‌ها.
زنده بودن آسان است، زندگی کردن دشوار.
زنده بودن یک هدیه است، زندگی کردن یعنی وجود داشتن.
زنده بودن یعنی چشمانی مراقب و محتاط، زندگی کردن یعنی هیچوقت نبستن چشم‌ها.
زنده بودن یعنی پوستتان، زندگی کردن یعنی بیرون پریدن از پوستتان.
زنده بودن یعنی روزها پشت سر هم، زندگی کردن یعنی طلوع‌ها تا غروب‌های آفتاب.
زنده بودن یعنی راحتی، زندگی کردن یعنی گذشتن از مرز منطقه امن خود.
زنده بودن رایگان است، زندگی کردن یعنی خرج کردن هر لحظه.
زنده بودن یعنی انجام سهم خودتان از زندگی، زندگی کردن یعنی داشتن میلیون‌ها سهم.
زنده بودن قابل درک است، زندگی کردن یعنی همیشه به دنبال پاسخ بودن.
منبع:مردمان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۵
امین جوانمرد

جان دیویی معتقد است ، هربارت اولین کسی بوده که تعلیم و تربیت را از صورت امری اتفاقی و بدون نقشه بصورت منظم در آورد ، هربارت برای تعلیم روشی مطرح ساخت که پشتوانه اش روان شناسی تداعی گرایانه بود، او معتقد بود که آموزش فکری باید پیوند تنگاتنگی با آموزش اخلاقی داشته باشد و به هدف واقعی و اصولی آموزش و پرورش ،که همانا رشد دادن شخصیت باشد کمک می کند.

 

کودک

 

 

او معتقد است تربیت یعنی رشد منش فرد، هربارت بر هدف اخلاقی آموزش و پرورش و رابطه آن با تعلیم تأکید دارد، به نظر او اخلاقیات آغاز و انجام تربیت اند اخلاق محک تربیت است واین بدین معنی است که عقل نظری مقدمه عقل عملی و دانش سرآغاز عمل است.

هربارت یاد آوری کرد که کودکان برای یادگیری بهتر باید در وضعیتی قرار داده شوند که آماده یادگیری شوند و مطلب مورد تعلیم باید متناسب مرحله رشدکودک باشد.

او می گوید : علی رغم سخت گیری هایی که در راهنمایی به کار می برید ، کودکان را به وضعی که آن را دوست دارند و موجب آزادی و اطمینان ایشان می شود این بزرگترین تقاضا در عالم تربیت است، به نظر هربارت تعلیم باید محسوس ، مداوم ترقی دهنده و مربوط به زندگی باشد، در نظریات هربارت و پیروان او سه مفهوم اهمیت خاصی دارد :

1- سابقه ذهنی

2- تمرکز

3- علاقه

اول : سابقه ذهنی :

فرآیندی که هربارتی ها روشهای آموزشی خود را به آن استوار ساختند فرآیند درک ما سبق بود

درک ما سبق : تماس ما با جهان پیرامون با دریافت از راه حواس مانند بساوایی ، بنیایی و شنوایی برقرار می گردد. درک ساده با معانی از پیش موجود در ذهن ما تلاقی می کند، هنگامی که با معانی متشابه می آمیزد می تواند در ذهن بماند وضوح پیدا کند، وبطور مناسب با طیفی از معانی دیگر در ذهن پیوند یابد ، این سطح دوم فرآیند همگون سازی ، درک ما سبق نام دارد،

هربارت معتقد است : آموزگار نباید صرفاً انتقال دهنده دانش باشد ، او باید جریان درک ما سبق را بیدار باش دهد ، تحریک کند ، ورهنمون گردد او باید تعلیمات خود را با تجربه شاگرد پیوند دهد هربارت روش خاصی برای تدریس به معلمان پیشنهاد کرد که شامل چهار مرحله بود، بعدها پیروانش مرحله دیگری برآن افزودند :

 

 

آموزش به کودک

 

1- مرحله آماده سازی ( Preparation ) در این مرحله معلم می کوشد افکار و معلومات قبلی دانش آموزان را که با افکار یا درس تازه بستگی دارند به یادشان بیاورد وآنها را مرتب و منظم کند

2- مرحله عرضه کردن L: ( Presentation ) درس به کمک تصویرها به دانش آموزان عرضه می شود که تا حد امکان محسوس شود

3- هضم یا همخوانی : ( Asscimilation ) بعداز عرضه داشتن افکار یا درس تازه ، معلم باید میان مطالب قبلی و موضوعی تازه ارتباط واقعی بوجود آورد

4- تعمیم یاتنظیم (‌ Systematieation) در این مرحله معلم فکر کلی مورد نظرش را بصورت واحد مرتب در آورد تعمیم می دهد و معلومات دانش آموز با همدیگر در آمیخته بصورت واحد کل در می آیند و نظام دار می شوند

5.اجرا یا کار برد : ( Application) دانش باید به کار رود و بخشی از رندگی روزمره شود ، دانش آموز یاد می گیرد که از آموخته هایش در چه مواردی از زندگی می تواند استفاده کند

 

دوم تمرکــز :

این مفهوم به برنامه درسی در نظریه هربارت مربوط می شود هربارتی ها نوعی برنامه درسی پیشنهاد کردند که در آن یک یا گروهی درس، محور برنامه را تشکیل می دادند و دروس دیگر ، حول آن تابع و مرتبط با آن شکل می گرفتند اصطلاح تمرکز بعدها در بیان پیروان هربارت جای خود را به همیشگی داد

سوم علاقــــه :

علاقه از دید هربارت عامل محرک در تعلیم و حلقه اتصال کار تعلیم با رفتار اخلاقی بود هربارت می گفت : یکی از اهداف اصلی آموزش و پرورش بار آوردن افرادی با علایق فراوان است هربارتی ها می گویند : علاقه مفهومی است که در آن عاطفه با یک مفهوم فکری در می آمیزد هربارت از شش گونه علاقه نام می برد:

 

 

آنهایی که از دانش نتیجه می شوند : 1- تجربی 2- نظری 3- زیبا شناسی

آنهایی که ازمراوده اجتماعی ناشی می شوند: 4- همدلانه 5- اجتماعی 6- مذهبی

طبق نظریه او هدف تعلیم و تربیت را می توان نه پدید آوردن دانشی پر جانبه بلکه ایجاد علاقه ای پر جانبه دانست انسان با علایق فراوان کسی است که به طیف وسیعی از فعالیت ها حساسیت نشان می دهد تربیت به نظر جان دیویی هدفی خارجی ندارد ، بلکه عبارت از نوسازی دائمی تجربه است ولی به نظر هربارت تربیت هدفی اخلاقی دارد که باید با تجربه تاریخی و نورآرزوهای روحی عمیق بشر مشخص می شود" هربارت ایمان داشت که تربیت سر انجام علم می شود و بزرگی اودر همین ایمان نهفته است.

 
 
بیتوته
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۹
امین جوانمرد

بسیاری از معلمان دوست دارند بهترین آموزگار دانش آموزان به لحاظ تدریس باشند. معمولاً همه آن‌ها پایان سال تحصیلی از شاگردان می‌خواهند که برگه‌ای بردارند و درباره میزان رضایتشان از رفتار و نحوه تدریس معلم بنویسند، این اتفاق بسیار خوبی است اما کارایی چندانی ندارد! زیرا معلمان در پایان سال تحصیلی این کار را انجام می‌دهند و دقیقاً آخرین جلسه‌ای که با دانش آموزان دارند و معمولاً چون احساسات حاکم می‌شود اکثر شاگردان رضایت خودشان را اعلام می‌دارند و کمتر کسی شکایتی دارد.

بهترین زمان برای این کار، بعد از امتحانات است که شما هم میانگین نمرات کلاس را در درس دارید و می‌توانید نتیجه زحماتتان را ببینید، هم دانش آموزان در احساسات جدایی و پایان ترم نیستند. حتی می‌توانید به جای یک برگه ساده، با سوالاتی چهار گزینه‌ای از شاگردان نظر سنجی کنید.

آنچه معلمان می‌جویند

هر معلم روش خاصی برای تدریس انتخاب می‌کند، اما با این حال در جستجوی روشی بهتر و کاراتر برای درس دادن هم هست؛ مثلاً با همکاران مشورت می‌کند یا از بازنشستگان این شغل مدد می‌جوید. نمی‌دانم تا به حال پرسشی از دانش آموزان را در تحقیقات خود به کار برده‌اید یا نه؟ آن‌ها بهتر از هر کسی می‌توانند در این امر به شما یاری رسانند.

مثلاً سه نوع تدریس را که دیگران رای بیشتری به آن داده‌اند (در مشورت‌ها) انتخاب کنید؛ از هر سه روش بهره گیرید، بعد از شاگردان بپرسید از کدام طریق درس را بهتر متوجه شدند؟ آن وقت از بهترین روش استفاده کنید.

 به طور مرسوم معلمی که شاگردانش در پایان ترم میانگین نمرات بالاتری داشته باشند، بسته به سهل و سخت بودن درس، او را در فرایند تدریس موفق‌تر می‌دانند. عوامل زیادی در یک تدریس موفق تأثیر گذار است؛ مثلاً تسلط معلم بر کتاب، نظم و وقت شناس بودن او، همچنین تدریس ساده همراه با ذوق و سلیقه. در این میان از یک نقش نباید غافل ماند و آن حواس دانش آموزان است. بهترین معلم دنیا در صورت حواس پرت بودن دانش آموز کاری از پیش نخواهد برد. بنابراین، یکی از راه‌های توفیق معلم در تدریس تمرکز حواس شاگردان می‌باشد.

حواس شاگردان را جمع کنید

روز اول تدریس به بچه‌ها بگویید چه رفتارهایی دارید که با دیگران متفاوت است؛ مثلاً اگر تکیه کلامی دارید و یا هر چیز دیگری که فکر می‌کنید ممکن است دانش آموزان برای شوخی و خنده از آن استفاده کنند به آن‌ها بگویید. مثلاً «بچه‌ها من خیلی آرام و شمرده حرف می‌زنم» یا «من عادت دارم هنگام سرو صدا با خودکار به میز بزنم.» گفتن این جملات از حواس پرتی شاگردان جلوگیری می‌کند و جلو استهزاء آنان را می‌گیرد.

بهترین تدریس را داشته باشید

 ساده و رسمی لباس بپوشید تا حواس بچه‌ها به رنگ، نگین و... لباس شما پرت نشود. قبل از تدریس اگر انگشتر یا ساعتی دارید که ممکن است منجر به عدم تمرکز دانش آموزانتان شود، از دست خارج کنید. در کلاس حتماً تلفن همراه خود را خاموش نگهدارید.

جمله‌ای را همیشه قبل از شروع درس به کار ببرید تا هر زمان که این جمله را می‌گویید شاگردان متوجه شروع درس شوند و حواسشان را جمع‌تر کنند. به روز باشید و تا می‌توانید درباره درسی که می‌دهید اطلاعات و مثال‌های جدید بیابید، این‌گونه تدریس شما زمان بیشتری در ذهن شاگردان می‌ماند و بهتر به یاد می‌آورند. اگر از گچ و تخته سیاه استفاده می‌کنید حتماً دستکش به دست کنید. معمولاً کلاس‌های درس یک ساعت و چهل و پنج دقیقه است این زمان را برای حل تمرین، درس دادن، ارزشیابی، و ده دقیقه استراحت تقسیم بندی کنید، زمان استراحت را که بی شک خودتان هم به آن احتیاج دارید در مرکز این زمان‌ها بگذارید. حتی به شاگردان اجازه دهید در این دقایق چیزی میل کنند.

همکاری دیگران لازم است

مدیر و معاونان مدرسه را در جریان قرار دهید تا هنگام تدریس و حل تمرین مزاحم کلاس شما نشوند؛ زمان استراحت کلاسی را بیان کنید تا اگر ضرورتی پیش آمد در آن زمان به شما دسترسی داشته باشند. جریان هوا را قطع نکنید، پنجره‌ها را باز بگذارید تا هوای تازه وارد کلاس شود. در زمستان که هوا سرد می‌باشد پنجره‌ها بسته است، اما هر از گاهی در کلاس را برای تازگی هوا بازبگذارید.

بهترین تدریس را داشته باشید

جویدن آدامس، بازی با مداد و خودکاری که شکلی خاص دارد حواس دانش آموزان را پرت می‌کند. بعد از اتمام تدریس مطالب را از اولین تا آخرین، با بچه‌های کلاس مرور کنید؛ مثلاً بپرسید: «مبحث اول راجع به چی بود؟» (پاسخ شاگردان) «حالا کی می تونه توضیح بده؟»

 سعی کنید دو تمرین خارج کتاب به شاگردان بدهید و از آن‌ها بخواهید تا در کلاس پاسخ گویند؛ سپس از طریق پاسخ‌ها متوجه میزان یادگیری دانش آموزان خواهید شد.

نتیجه گیری

 ساده‌ترین تعریفی که می‌توان از تدریس بیان کرد ارائه مطالب آموزشی می‌باشد؛ اما اینکه مطالب آموزشی را چگونه می‌توان به دانش آموزان آموخت مسئله‌ای است که ذهن بسیاری از معلمان را به خود مشغول کرده است. آن‌ها می‌کوشند تا بهترین و موفق‌ترین تدریس را ارائه دهند. امیدواریم این نوشتار آموزگاران را در چنین امری یاری رساند.


مرکز یادگیری سایت تبیان - تهیه: فاطمه رضایی گلستان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۲
امین جوانمرد

با شروع فصل مدرسه و دور هم جمع شدن بچه‌ها گاهی نگرانی‌هایی به سراغ والدین می‌آید که فرزندم چگونه دوستی انتخاب خواهد کرد؟ آیا فرزندم دوباره با فلان دوستی که سال پیش از بودن با او رنج می‌بردم در یک کلاس خواهند بود یا نه؟

این سوالات فکر والدین بسیاری را به خود مشغول کرده و در پی آن هستند راه حل مناسبی برای آن بیابند تا هم بتوانند در تربیت فرزند موفق باشند و هم رابطه دوستانه خود را با فرزندشان از دست ندهند. می‌دانید کودکان و نوجوانان ما بیشتر تمایل به امتحان کردن دارند و دوست دارند تجربه کسب کنند؛ اما غافل از این که گاه چنین تجربه‌هایی برای آن‌ها خیلی گران تمام می‌شود.

محرومیت از همسالان

دوست یابی کودکان و نوجوانان

گاهی والدین از ترس بد آموزی های همسالان، فرزندان خود را از دیدار با آنان محروم می‌سازند. محرومیت مطلق از همسالان، آثار منفی را بر کودکان و نوجوانان خواهد گذاشت. آثار منفی این گونه محدودیت‌های نامتعارف معمولاً بدین گونه ظاهر می‌شود :

  1. وابستگی شدید به والدین.
  2. کم رویی و گریز از فعالیت‌های اجتماعی.
  3. عدم ارضای نیاز عاطفی تعلق به گروه.
  4. عدم تحمل برخوردهای بد دیگران در آینده.

بنابراین راه پیشگیری از بد آموزی های همسالان، قطع ارتباط مطلق با آن‌ها نیست. دوست یابی یک مهارت اجتماعی است و به گفته مولا علی (ع) کسی که نتواند برای خود دوستانی مناسب برگزیند ناتوان است.

 مهم‌ترین علل دوست یابی اعتقادها و علایق مشترک، همگونی و تحصیل می‌باشد. در دوره ابتدایی والدین راحت‌تر می‌توانند کودکان خود را متوجه شخصیت دوستشان کنند. والدین با دعوت کردن دوست کودک به منزل و توضیح دادن این که شخصیتش به شخصیت دوستش گره خورده و اگر دوست شخصیت مثبتی نداشته باشد دیگران او را نیز بی شخصیت می‌پندارند، کودک را آگاه می‌سازند. بچه‌ها اغلب با صحبت والدین و معلم کمتر مقاومت نشان می‌دهند و متوجه عمل خود می‌شوند؛ اما در نوجوانان قطع ارتباط با دوستان نامطلوب بسیار پیچیده می‌شود چرا که نوجوان در رشد شخصیت، احساس نوعی دوستی، گرایش به ارزش‌های دینی و مذهبی، نوع رفتار، شیوه سخن گفتن، نوع لباس، آرایش و مدل مو و... از همسالان خود تأثیر می‌پذیرند؛ لذا باید کوشید تا دوستی‌های خوب را جایگزین کرد چرا که آثار بسیار مثبتی دارد. باید فرزندان را با آگاهی کامل در میدان مقایسه قرار داد تا خود خوبی و بدی را تشخیص دهند؛ اما هرگز نباید کودک یا نوجوان را تنها گذاشت؛ باید در کنار آن‌ها ماند و با زبان خود آنان نصیحتشان کرد. باید هم پای آن‌ها شد تا بتوانند خوب را از بد متمایز کنند.

دوست یابی و آثار آن

برخی والدین گمان می‌کنند که ارتباط دوستانه با اعضای خانواده جای ارتباط با دوستان یا همسالان را می‌گیرد، در حالی که چنین نیست. کودک و نوجوان حس تعلق به گروه دارند. انسان موجودی اجتماعی است و نیاز به دوست دارد و این نیاز در دانش آموزان جدی‌تر است.

گاهی ممکن است سخنان ناخوشایند بشنوند و یا رفتار زشت از دیگران ببینند، والدین باید بدانند که نشنیدن و یا ندیدن کارهای بد هم می‌تواند در آینده کودکان را شکننده کند و در اجتماع نتوانند درست رفتار کنند.

بنابراین آثار دوست یابی از این جمله‌اند:

دوست یابی کودکان و نوجوانان
  • ایجاد رابطه دوستی با همسالان (کنش متقابل) مهارت اجتماعی شدن کودک را می‌آموزد.
  • بچه‌ها در بسیاری از رفتارهای مثبت، ادب، شجاعت و ... تحت تأثیر دوستان خود قرار می‌گیرند.
  • در ادامه تحصیل و علاقه مندی به تحصیلات عالیه نیز دوست تأثیری مثبت دارد.
  • با توجه به برخوردها و قهرها با دوستان و تفکر برای یافتن راه حل مشکلات با آنان، فرزندان با راه حل‌ها آشنا می‌شوند و بهتر می‌توانند در زندگی دشواری‌ها را تحمل کنند.
  • گاهی به علت مشغله والدین، بچه‌ها فرصتی برای سخن گفتن با آنان ندارند؛ بنابراین می‌توانند با دوستان خود درد دل کنند و همین امر سبب بروز احساسات می‌شود و آرام می‌گیرند.

در نهایت، با توجه به آثار مثبت دوست، توصیه می‌شود فرزند خود را از دوست یابی محروم نسازید و در انتخاب و حتی اصلاح دوست نیز تا حد ممکن به وی کمک کنید. والدین باید در ارتباط با دوستان مثبت ثابت قدم تر باشد و اولیای مدرسه نیز باید دانش آموزان را از فواید دوستان خوب و ضرر همسالان بد آگاه سازند.


مرکز یادگیری سایت تبیان - تهیه: ملیحه قشقایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۱
امین جوانمرد

امید، با دستان کوچکش گوشه مانتو سورمه ای رنگ مادر را گرفت: «مامان! نرو... نرو خونه، امروزم پیشم بمون.» مادر آرام جواب داد: «امروز آخرین روزه‌ها... از فردا دیگه بزرگ شدی و باید مثل همه بچه‌های دیگه کنار دوستات بشینی.» این هفتمین روزی بود که مادر همراه امید به مدرسه می‌آمد، کنارش روی نیمکت قهوه‌ای رنگ می‌نشست، به درس معلم گوش می‌داد و زنگ تفریح باهم به حیاط مدرسه می‌رفتند! یک هفته از بازگشایی مدارس و سال تحصیلی جدید می‌گذشت وامید هفت ساله هنوز به شرایط جدید عادت نکرده بود!؟

کمک والدین به کلاس اولی‌ها

اگر چه در دنیای آموزشی امروز، بعضی بچه‌ها قبل از بازگشایی رسمی مدارس و حضور در کلاس اول به مراکز آموزشی چون مهدکودک و پیش دبستانی پا می‌گذارند و مفهوم معلم، آموزش، درس، نظم و انضباط را می‌آموزند...  اما هیچ چیزی تجربه اول نمی‌شود. آری، روزهای اول همیشه برای برخی کودکانی که تمام وقت خود را به بازی و استراحت می‌گذراندند خسته کننده است؛ به همین دلیل چند هفته‌ای طول می‌کشد تا چنین کودکانی به وضعیت جدید خویش عادت کنند. شاید به همین علت است که بعضی بچه‌ها وقتی به خانه می‌آیند بسیار خسته هستند و کارهایی دور از انتظار انجام می‌دهند! باید بدانید که بردباری و برخورد آرام و مهربانانه والدین کمک فراوانی در سازش دادن کودک با وضعیت جدید می‌کند.

نکاتی کلیدی در روزهای اول

  • همراهی کردن کودک هفت ساله در روزهای اول سال تحصیلی بسیار مهم است. حتی اگر فرصت کافی نداشته باشید، در چند روز اول مدرسه، فرزندتان را به مدرسه ببرید و به او اطمینان دهید که دنبالش می‌روید.
  • اگر روز اول مدرسه با فرزندتان به مدرسه می‌روید مجدداً معلمش را به او معرفی کنید و به کودک هم اجازه بدهید تا خودش را به آموزگارش معرفی کند. سعی کنید با رفتار و عمل خود، اعتمادتان را نسبت به اولیای مدرسه نشان دهید تا از این طریق کودک نیز احساس امنیت لازم را به دست آورد.
  • برای پایین آوردن استرس کودکانی که ترس جدایی از مادر دارند بهتر است آنان عکس کوچکی از مادر را همراه خود در کیف مدرسه داشته باشند. مادر در این مواقع باید به فرزند خویش تأکید کنند زمانی که احساس دلتنگی می کند عکس را از کیف در بیاورد و به آن نگاه کند. نگاه کردن بچه‌ها به عکس مادر استرسی که در آن‌ها ایجاد می‌شود را فروکش می‌کند.
  • یکی دیگر از نگرانی‌های دانش آموزان کلاس اولی در نخستین روزهای سال تحصیلی چگونگی برقراری ارتباط با همکلاسی هاست. برای همین والدین باید در خصوص ویژگی‌های بغل دستی فرزندشان در کلاس اطلاعاتی کسب کنند و فرزندشان را با دوستان جدید و فضای کلاس آشنا سازند. باید به کودک عباراتی نظیر: «می آی باهم دوست بشیم؟» و «اسم من امیده، اسم شما چیه؟» یا «می خوای خوراکی هامون رو باهم بخوریم؟» را جهت برقراری ارتباط با هم کلاسی‌ها آموخت.
    کمک والدین به کلاس اولی‌ها
  •  بعضی از والدین قبل از ترک کودک یک داستان یا یک شعر کوتاه برای فرزندشان می‌خوانند؛ این کار موجب می‌شود که کودک رنج جدایی را بهتر تحمل کند. گروهی نیز اول صبح برنامه روزانه کلاس دانش آموزشان را مرور می‌کنند و با توضیح و تشریح فعالیت‌های آن روز نگرانی و اضطراب را از دل کوچک فرزند دور می‌کنند.

  • چنانچه در لحظه آخر فرزندتان به شما چسبید و از رفتن به کلاس امتناع کرد اصلاً نگران و دلگیر نشوید، زیرا عکس‌العمل شما تأثیر منفی بر کودک می‌گذارد و او را بیشتر ناراحت می‌کند. در چنین شرایطی می‌توانید از مربیان و مشاوران با تجربه مدرسه کمک بگیرید و به آن‌ها اجازه دهید با شیوه خود، کودک را به کلاس درس راهنمایی کنند.

نهایتاً، اگر والدین نکاتی که بیان کردیم را رعایت نمایند دانش آموزان کلاس اولی با اشتیاق بیشتری در مدرسه حضور پیدا خواهند کرد.


مرکز یادگیری سایت تبیان - تهیه: مریم عرفانیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۸
امین جوانمرد

مترجم سایت

پشتیبانی

ابزار هدایت به بالای صفحه